سرباز عدالت

فاطمه، فاطمه است...

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ

 امشب دلم بهانه ی مادری را گرفته که  نمیدانم در کدامین سوی بقیع آرامیده تا خاکش را در برگیرم تا دل پردردم آرام گیرد.

امشب آن شبی است که در کوچه های غربت زده مدینه کودکان علی ماتم گرفته به دنبال تابوت مادر روانند و کمی آن سوتر نظارگر غسل غریبانه مادر بودند.

1

قرن هاست از ماجرای کوچه می گذرد اما هنوز که هنوز است گوش شیعیان درد میکند، قرنهاست که از ماجرای در و دیوار می گذر اما هنوز هم صدای در که می آید، دلمان آتش می گیرد.

زهرا جان نمی دانم نام تو چه غمی دارد که بغض ها را در گلو م یشکند، انگار غم تو با تمام غم های عالم فرق میکند، غم تو غمی است که از یک سو گره خورده به اشک دیدگان  علی و از سوی دیگر غربت  تو را فریاد می زند و این اشک و غریبی تو است که یک عمر خانه خرابمان کرده و همه فرزندانت از غم تو بغضی در گلو دارند که نه علی به شکستن آن مصلحت دید و نه ما امروز اجازه شکستن این بغض را داریم.

زهرا جان قرن هاست که بوی آتش که می آید، تمام در و دیوارهای دلـمان به هم کوبیده می شوند و درد دلمان تازه تر می شود.

و چه زیبا گفت دکتر شریعتی خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است. دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است.

قرن هاست که مردم این سرزمین چشم به آمدن مردی دارند که می آید تا مرحمی باشد بر دل زخم دیدشان و منتقمی برای چادر خاکی و پهلوی شکسته.

"اللهم عجل لولیک  الفرج"

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۹
h. piran

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی