سرباز عدالت

خانوم….شــماره بدم!!!

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم  برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خانوم چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

11

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می دادتا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!!!رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریحنشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…خانوم !خانوم ! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار محترم شده بود… نگاه بدی تعـقــیبش نمی کرد!احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجابشده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد…دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۳
h. piran

نظرات  (۳)

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۲ ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
زیبا بود
سلام
مطلب زیبای شما در سایت همه با هم منتشر شد...
حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است
افسوس که برخی به زمین، عادت کرده‌اند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی